٭٭٭ غربت بی همزبونی ٭٭٭
نوشته شده توسط : MaryaM

بی قرارم ، واسه چشمات ، اون نگاهی که به یک دنیا می ارزه
میخوام از تو ، بنویسم ، اما اسمت که میاد دستم می لرزه
چیکه چیکه آب شدم من ، وقتی گفتی نمیخام با تو بمونم
حال تنها ، یه پریشون ؛ خیلی وقته که دیگه بی هم زبونم

***

***
دل من باز گریست ، قلب من باز ترك خورد و شكست ، باز هنگام سفر بود
و من از چشمانت می خواندم
كه به آسانی از این شهر سفر خواهی كرد ، و از این عشق گذر خواهی كرد
و نخواهی فهمید ...
بی تو این باغ پر از پاییز است! ...

روزگاري رفت و من در هر زمان آزمودم رنج غربت را بسي
درد « غربت » ميگدازد روح را ؛ جز غريب اين را نميداند كسي
هست غربت گونه گون در روزگار ، محنت غربت بسي مرگ آور است
از هزاران غربت اندوه خيز
غربت بي همزباني بدتر است



من دلم تنگ کسیست که به دلتنگی من می خندد

باور عشق برایش سخت است ...

ای خدا باز به یاری نسیم سحری

می شود آیا باز دل به دل نازک من بربندد ...





:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 362
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : 6 شهريور 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: