نوشته شده توسط : MaryaM


 

خدا رو میخوام نه واسه اینکه ازش چیزی بخوام

خدا رو میخوام نه واسه مشکل و حل غصه هام
خدا رو دوست نه واسه جهنم و بهشت
خدا رو دوست دارم ولی نه واسه زیبا و زشت
خدا رو میخوام نه واسه سکه و سکو یا مقام
خدا رو میخوام که فقط تو رو نگه داره برام
خدا رو دوست دارم واسه اینکه تو رو بهم داده
خدا رو دوست دارم چون عاشق بودن و یادم داده
خدا رو دوست دارم چون عاشقا رو خیلی دوست داره
خدا رو دوست دارم چون عاشقو تنها نمیزاره

خدا رو دوست دارم وخدا رو میخوام نه واسه اینکه ازش چیزی بخوام

خدا رو میخوام نه واسه مشکل و حل غصه هام
خدا رو دوست نه واسه جهنم و بهشت
خدا رو دوست دارم ولی نه واسه زیبا و زشت
خدا رو میخوام نه واسه خودم که باشم یا برم
خدا رو میخوام نه واسه روزای تلخ اخرم
خدا رو میخوام نه واسه سکه و سکو یا مقام
خدا رو میخوام که فقط تو رو نگه داره برام
خدا رو دوست دارم واسه اینکه تو رو بهم داده
خدا رو دوست دارم چون عاشق بودن و یادم داده
خدا رو دوست دارم اخه همیشه لبخند میزنه
خدا رو دوست دارم واسه اینکه من و تو با همیم
خدا رو دوست دارم که میدونه ما عاشق همیمسه اینکه حواسش با منه
خدا رو دوست دارم اخه همیشه لبخند میزنه
خدا رو دوست دارم واسه اینکه من و تو با همیم

خدا رو دوست دارم که میدونه ما عاشق همیم 




:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 508
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : 6 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : MaryaM

 

من تموم قصه هام قصه ی توست



اگه غمگینه، اگه غمگینه اون از قصه ی توست



یه دفه مثل یه آهو توی صحراها رمیدی



بس که چشم تو قشنگ بود گله ی گرگ و ندیدی



دل نبود توی دلم



تو رو گرگا نبینن



اونا با دندون تیز



به کمینت نشینن



الهی من فدای تو



چیکار کنم برای تو



اگه تو این بیابونا خاری بره به پای تو

یه دفه مثل پرنده قفس عشقو شکستی



پر زدی تو آسمونا رفتی اون دورا نشستی



دل نبود توی دلم



گم نشی تو کوچه باغا



غروبا که تاریکه



نریزن سرت کلاغا



نخوره سنگی به بالت پرت نشه فکر و خیالت



من تموم قصه هام قصه ی توست



اگه غمگینه اون از قصه ی توست



یه دفه مثل یه گل، رفتی تو دست خزون



سیل و بارون و تگرگ میومد از آسمون



بردم تو گلخونه



که نریزه رو سرت



که یه وقت خیس نشه



یخ کنه بال و پرت



نشکنی زیر تگرگ



نریزه از تو یه برگ



من تموم قصه هام قصه ی توست



یه دفه مثل یه شمع داشتی خاموش میشدی



آره پروانه شدم که پرام سوخته شه



که آتیش دل تو به دلم دوخته شه



که بسوزه پر و بالم



که راحت بشه خیالم



دارم از تو می نویسم



تو که غم داره نگات



اگه دوست داشتی بگو، تا بازم بگم برات



اینقده می گم تا خسته شم



با عشق تو شکسته شم



من تموم قصه هام غصه ی توست




:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 562
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : 6 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : MaryaM

 

 

 

 

 

 

..دلم تنگ است...



...نمی دانم ز تنهایی پناه آرم کدامین سوی...



...پریشان حالم و بی تاب می گریم



و قلبم بی امان محتاج مهر توست...



...نمی دانی چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم من...



...به دنبال تو همچون کودکی هستم



و معصومانه می جویم پناه شانه هایت را



که شاید اندکی آرام گیرد دل...



...دلم تنگ است...



...و تنهایم و تنهایی به لب می آورد جانم...



...بیا تا با تو گویم از هیاهوی غریب دل که بی پروا...



...تلنگر می زند بر من و می گوید به من نزدیک نزدیکی...



...به دنبال تو می گردم به سویت پیش می آیم...



...چه شیرین است پر از احساس یک خوشبختی نابم...



...پر از امید سبز خواب دیدارم



و می خوام که نامت رو به لوح سینه بنگارم...



...و نجوایی کنم در دل و گویم تا ابد :



......من دوســـــــــتت دارم......

 

 

 




:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 521
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : 6 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : MaryaM

محاكمه عشق

 

جلسه محاکمه عشق بود و عقل که قاضی این جلسه بود، عشق را محکوم به تبعید به دورترین نقطه مغز یعنی فراموشی کرد. قلب تقاضای عفو عشق را داشت ولی همه اعضا با او مخالف بودند. قلب شروع کرد به طرفداری از عشق، آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن او را داشتی؟ ای گوش مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی؟ و شما پاها که همیشه آماده رفتن به سویش بودید حالا چرا این چنین با او مخالفید؟

همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند. تنها عقل وقلب درجلسه ماندند. 

عقل گفت: دیدی ای قلب؟ همه از عشق بیزارند ولی من متحیرم با وجودی که عشق از همه بیشتر تو را آزرده چرا هنوز از او حمایت می کنی؟

 

قلب نالید و گفتمن بدون عشق دیگر نخواهم بود و تنها تکه گوشتی هستم که هر ثانیه کار ثانیه قبل را تکرار می کند و فقط با عشق می توانم یک قلب واقعی باشم، پس من همیشه از عشق حمایت ميكنم

 

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 246
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : 6 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : MaryaM


سلام اي كهنه عشق من كه ياد تو چه پا برجاست

سلام بر روي ماه تو عزيز دل سلام از ماست

تو يك روياي كوتاهي دعاي هر سحر گاهي

شدم خواب عشقت چون مرا اينگونه ميخواهي

من ان خاموش خاموشم كه با شادي نمي جوشم

ندارم هيچ گناهي جز كه از تو چشم نمي پوشم

دو غم در شكل اوازي شكوه اوج پروازي

نداري هيچ گناهي جز كه بر من دل نمي بازي

مرا ديوانه مي خواهي ز خود بي گانه ميخواهي

مرا دل باخته چون مجنون ز من افسانه مي خواهي

شدم بيگانه با هستي ز خود بي خودتر از مستي

نگاهم كن نگاهم كن شدم هر انچه ميخواستي

بكش اي دل شهامت كن مرا از غصه راحت كن

شدم انگشت نماي خلق مرا تو درس عبرت كن

نكن حرف مرا باور نيابي از من عاشق تر

نميترسم من از اقرار گذشت اب از سرم ديگر

سلام اي كهنه عشق من كه ياد تو چه پا بر جاست



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 292
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : 6 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : MaryaM

بی قرارم ، واسه چشمات ، اون نگاهی که به یک دنیا می ارزه
میخوام از تو ، بنویسم ، اما اسمت که میاد دستم می لرزه
چیکه چیکه آب شدم من ، وقتی گفتی نمیخام با تو بمونم
حال تنها ، یه پریشون ؛ خیلی وقته که دیگه بی هم زبونم

***

***
دل من باز گریست ، قلب من باز ترك خورد و شكست ، باز هنگام سفر بود
و من از چشمانت می خواندم
كه به آسانی از این شهر سفر خواهی كرد ، و از این عشق گذر خواهی كرد
و نخواهی فهمید ...
بی تو این باغ پر از پاییز است! ...

روزگاري رفت و من در هر زمان آزمودم رنج غربت را بسي
درد « غربت » ميگدازد روح را ؛ جز غريب اين را نميداند كسي
هست غربت گونه گون در روزگار ، محنت غربت بسي مرگ آور است
از هزاران غربت اندوه خيز
غربت بي همزباني بدتر است



من دلم تنگ کسیست که به دلتنگی من می خندد

باور عشق برایش سخت است ...

ای خدا باز به یاری نسیم سحری

می شود آیا باز دل به دل نازک من بربندد ...



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 377
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : 6 شهريور 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد