و خداوند عشق را آفرید
راستش تازگی ها این قدر از خدا فاصله گرفتم که کم کم خودم دارم ار روی خودم خجالت می کشم
هر وقت تو آیینه به خودم نگاه می کنم می فهمم که چقدر نا شکرم
به خاطره همین می خواهم این دفعه یه نیایش بنویسم یه دعا از ته قلب
پس می نویسم از عشق
رودها در جاری شدن و علف ها در سبز شدن معنی پیدا می کنند
کوه ها و قله ها و دریاها و موج ها زندگی پیدا می کنند
و انسان ها همه انسان ها با عشق
فقط با عشق
پس بار خدایا بر من رحم کن
بر من که می دانم انسانم رحم کن
باشد که خانه ای نداشته باشم
باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم
باشد که دست و پایی نداشته باشم
اما نباشد
هرگز نباشد که در قلبم عشق نباشد
هرگز نباشد
هرگز
آمین
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 586
|
امتیاز مطلب : 629
|
تعداد امتیازدهندگان : 187
|
مجموع امتیاز : 187